جوک ` مطالب زیبا ` فاز سنگین ` به سلامتی

جوک و سرگرمی ، مطالب زیبا ، نوشته های غمگین ، نوشته های عاشقانه ، فاز سنگین ، به سلامتی

جوک ` مطالب زیبا ` فاز سنگین ` به سلامتی

جوک و سرگرمی ، مطالب زیبا ، نوشته های غمگین ، نوشته های عاشقانه ، فاز سنگین ، به سلامتی

استعداد عجیبی در شکستن داری ، قلب ، غرور ، پیمان
استعداد عجیبی در نشستن دارم ، به پای تو ، به امید تو ، در انتظار تو



آدم باید بی لیاقت هارو هم دوست داشته باشه ، آخه گناه دارن هیشکی دوسشون نداره ؛ میگن بی لیاقتن دیگه !
آهای با توام ، اگه دوستت دارم فقط برا اینه ک دلم برات میسوزه چون بی لیاقتی …



وقتی به پایان “من و تو” اندیشیدی
باورت نبود که پایان من و تو فقط پایان “ما” نیست
آغاز دنیایی است بی “ما”
و دنیا بدون “ما ”
پر است از هزاران “من و تو” ی تنها!



به سادگی رفت ؛ نه اینکه دوستم نداشت !
نه ، فهمید خیلی دوستش دارم !



جایی در دلم برای کینه و نفرین نگذاشتم…

به دلم گفته ام:

با تمام شکستگی ات فراموش نکن این را که…

“روزی شادیش آرزویت بود”…



دلم شکست !
عیبی ندارد شکستنی است دیگر ، می شکند !
اصلا فدای سرت ، قضا و بلا بود از سرت دور شد . . .
اشکم بی امان می ریزد !
مهم نیست !
آب روشنی است !
خانه ات تا ابد روشن عشق من . . .



جایی در دلم برای کینه و نفرین نگذاشتم…

به دلم گفته ام:

با تمام شکستگی ات فراموش نکن این را که…

“روزی شادیش آرزویت بود”…

دگر در قلب تو جایی ندارم برای   آمدن   پایی   ندارم
تو  تنها  آرزویم  را گرفتی  دگر   از  تو  تمنایی  ندارم



نگران نبودنت نباش نفرینت نمیکنم! همینکه دیگر جایت در دعاهایم خالیست برایم کافیست!



به حق اون خداوندی که یکتاست ، وجودش باعث گرمی دلهاست
دلم در عاشقی به قد دریاست ولیکن مثل دریا تک و تنهاست



می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش



به سلامتی‌ مترسک
که با لبخندی به پهنای وجودش
و دستهایی باز به فراخی آرزویش
در حسرت یک آغوش گرم جان داد…



یک عمر فقط فاصله سازی کردند
خط های عمود را موازی کردند
از روی سیاه جاده ها فهمیدم
با زندگی من و تو بازی کردند



من از اعدام نمیترسم نه از “چوبش” نه از “دارش” من از پایان بی دیدار میترسم



ما پیغام دوست داشتنمان را با دود آتش به هم میرسانیم، نمیدانم آن سو برای تو تکه چوبی هست یا نه؟ من اینجا جنگلی را به آتش کشیدم…!



مرا هیچ چیز عذاب نمی دهد، جز اینکه همیشه دانسته خطا کردم
ندانسته آلوده شدم، نشناخته وابسته شدم، و نخواسته رانده شدم

زندگی به من آموخت
آدمها نه  دروغ  می گویند
نه زیر  حرفشان  می زنند
اگر چیزی  می گویند
صرفا  احساسشان  درهمان لحظه ست
نباید رویش حساب  کرد



می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش



باور کن که نیازی نیست

به یاد کسی که نیست ……

اولش ترسناک ، بعد دردناک ، و بعد آزاد و رها و شاد ………..

فراموش می کنم!



ما شمع غمیم شعله نداریم ، آواز تنیم خانه نداریم

باور به خدا کن که همیشه جز دوری تو غصه نداریم



حلالم کن اگر دوری اگر دورم ، اگر با گریه می خندم
حلالم کن که مجبورم  نگو عادت کنم بی تو که می دونی نمی تونم
که می دونی نفسهامو به دیدار تو مدیونم



من از چشمان خود آموختم رسم محبت را
که هر عضوی به درد آید به جایش دیده میگرید
هر کس که گفت بهر تو مردم دروغ گفت
من راست گفتم که برای تو زنده ام



غربت آن نیست که تنها باشی ، فارغ از فتنه فردا باشی
غربت آن است که چون قطره ی آب در پی دریا باشی
غربت آن است که مثل من و دل در میان همه کس یکه و تنها باشی



بالا رفتیم بوق بود
پایین اومدویم دوغ بود
قصه ما دروغ بود
این چنین است پایان عاشقانه های امروزی



برای همه خوب باش
آنکه فهمید همیشه کنارت وبه یادت خواهد بود
و آن کس که نفهمید
روزی دلش برای تمام خوبی هایت تنگ میشود

دوست داشتن از،نوع یه عشق دیوونه وار

یعنی بهش بگی سرم خییییلی درد میکنه
اونم با طعم نگرانی و چاشنی غیرت بگه چرا کی اذیتت کرده؟
تو بگی خودت
اون بگه آخیش خیالم راحت شد
فک کردم کسی بجز منم میتونه باعث سردردت بشه.
حالا،بیا اینجا خودم خوبت کنم




تا تو باشی و نفس باشد و غوغای دلم …
فارغ از عهد تو و عشق محالت نشوم ..
بیخود از خود نشدی با همه ی تاب و تبم…
ز چه رو بر نظرت رفت دلم در عجبم …



سکوتت را نداستم
نگاهم را نفهمیدی.
نگوفتم گفتنی ها رو
تو هم هرگزنپرسیدی.
شبیه شام اخربود
به دست دوست چنجر بود.
میان عشق و اینه
یه جنگ نابرابر بود.
چه جنگ نابرابری
چه دستی یو چه خنجری.
چه قصه ی مهققری
چه اول و چه اخری






اینجا دنیاییست که
هر گاه معرفت به خرج دادم
هرگاه مهربان بودم
هرگاه عشق ورزیدم
هرگاه اعتماد کردم
گاه و بی گاه دلم را شکستند
بی آنکه صدایش را در آورند





وقتی به تو می اندیشم صدایی نیست…
سکوت همیشه رابط ماست…
بی تو و دور از تو بودن…
هنر عشق و وفاست…